ایران – کارگری
اینجا تعطیل است اما زنان سر کارند؛ شهرستان دشتستان در استان بوشهر
نرگس از ١٤ سالگی که ازدواج کرده، به کلمه آمده و یکی از زنان درس نخوانده در اینجاست و مثل من متولد ٦١ است و دوتا بچه دارد. میگویم که همسن هستیم و او نگاهی به من میاندازد و میگوید: «زندگی، ما را برده».
شوهر نرگس بنایی میکرده، اما حالا چهار مهره کمرش در حادثهای فاصله گرفته و او از همان زمان که دیگر پنج سال شده، روی زمین کارگری میکند.
کشت در زمینهای این منطقه عموما گوجه و پیاز و برخی سبزیجات مثل شوید و سیفیجات است و نرگس که دستبهکمر ایستاده، از زانوهایش میگوید که حالا بعد از کار باید کنار گاز بایستد و تا شب دوباره ایستاده کار کند.
نرگس از زیاد شدن کارگران زن و اینکه دیگر سالهاست قبح کار زنان ریخته شده، میگوید: «قبلا کارگری آنقدر برای خانمها زیاد نبود. مردا بودند، ولی حالا زنها مجبورن کارهای مردان را انجام دهند، چون مردا مریضن؛ یا نمیتونن کار کنن یا مشکلی تو خونه دارن». میپرسم که کار زن را اینجا بد نمیدانند، نه کشیدهای میگوید و اضافه میکند: «نون بچه رو درمیاریم، چرا باید بد بدونن؟».
کارگر دیگر، شکر هرروز از تنگه زرد به کلمه میآید. چهار دختر دارد و سرپرست ندارد. شکر پا به سن گذاشته و از ١٣ سال قبل که شوهرش سکته کرده، خودش سرپرست خانواده شده و کارگری میکند. او هم درباره واکنش مردم به کار زنان میگوید: «میدانند که مجبوریم؛ خودشان هم عین ما هستند». شکر دستش را نشان میدهد و از چسبندگی عصب دستش میگوید که هنوز نتوانسته عمل کند و حالا هرروز توی گل فرومیرود.
جنس تکراری که این زنان با اجبار در آن زندگی میکنند، گاهی آنقدر دور از ذهن برای ماست که احساس و بیانش هم سخت میشود؛ آنجا که من به دستههای پیاز کنار اعظم اشاره میکنم و میگویم، لابد هرروز از همین پیازها توی غذا میریزید و میخورید و اعظم با تلخی میگوید: «آنقدر گوجه و پیاز دیدم که حالم از گوجه و پیاز بههم میخورد!» برای این زنان همه زمینههای عادی زندگی تبدیل به الزاماتی محدودکننده شدهاند که حق انتخابی برایشان نگذاشته و تنها به پول پایان روز فکر میکنند.
مالک زمین آقای رضایی، است و از حدود ٨٠ سال قبل در این مزرعه پدری، گندم و جو و کنجد و پیاز و کشت محلی داشته و کارگران محلی را به کار گرفته است. میگوید: «وقتی کار زیاد میشود مجبوریم کارگر بگیریم. خانمها الان چند سال است که خیلی زیاد شدهاند. کارگر مرد کم شده و این کار جابهجاکردن (واکاری) پیاز رو خانمها اکثرا انجام میدن و کارهای دیگر روی زمین رو مردها انجام میدن که سنگینتر است».
رضایی میگوید: «از اول انقلاب که این زمین کشاورزی بوده، کار و کارگیری بوده است، اما بعد انقلاب که موتور برق و آب آمد، کار هم بیشتر شد و خانمهایی که بیکار بودند برای کار میآمدهاند». بعد برای حرف خودش تبصره میگذارد و میگوید: «بیکار که یعنی چون نیاز دارند میآیند وگرنه اگر نیاز نداشتند اینطوری ساعتها روی زمین زانو نمیزدند و دستشان را توی گل نمیکردند».
او در ادامه میگوید حالا تعداد خانمهای کارگر خیلی زیاد است و عموما به سمت زمینهای کشاورزی برازجان میروند. صبحها چندین ماشین تا برازجان میروند؛ یعنی همیشه یک جایی هست که این خانمها برای کارگری میروند. یک موقعی برازجان بیشتر است و یک زمانی همینجا در کلمه زیاد است.
رضایی میگوید در همین شهر کلمه بیشتر از صد خانم کارگر روی زمین کار میکنند و درباره حقوقشان هم میگوید: کارگران آقا حقوقشان بیشتر است، ولی خانمها کمتر است. کار آقایان بیشتر و سختتر است و حقوقشان تا ٥٠هزار تومان در روز است، ولی خانمها کارهایی مثل پیازگذاشتن و خرما پاککردن و… را دارند که روزی ٤٠ هزار تومان حقوق میگیرند.
مناطقی که درباره آنها صحبت میکنیم؛ یعنی شهرستان دشتستان استان بوشهر همانند بسیاری از استانهای کشور دچار خشکسالی، فقر و بیکاری و مشکلات و عوارض مرتبط با این مشکلات هستند. درعینحال آسیبهای اجتماعی که در اثر این مشکلات به وجود آمده، زندگی مردم را تحتتأثیر قرار داده و در یک نمونه، آمار طلاق در استان بوشهر رشد قابلتوجهی داشته است.